وقتی که قلبت بود مالامالِ اَندوه
وقتی شُدی از غُصه ها سنگین تر از کوه
وقتی تو را با درد و غم پیوند دادند
وقتی به جُرمِ عشق حُکمِ بَند دادند
وقتی شُدی سیگار و استعمال گشتی
آتش گرفتی سوختی پامال گشتی
وقتی دلت آتشفشانی آتشین بود
وقتی تمامِ حرفهایت نقطه چین بود
وقتی شبیهِ شیشه ایی درهَم شکستی
وقتی که چشمت را بروی عشق بَستی
وقتی که خوابِ مرگ را بیدار دیدی
وقتی خودت را روی خود آوار دیدی
وقتی عنانِ آرزویت رفت بر باد
وقتی شکوهِ عشق از چشمِ تو اُفتاد
وقتی دلت را با شقاوت پاره کردند
از اَشک , چَشمانِ تو را فواره کردند
وقتی تمامِ آرزوهایت سَراب است
وقتی پناهِ آخرینت قُرصِ خواب است
وقتی تمامِ لحظه ها کارت دعا شُد
وقتی زبانت خسته از ذکرِ خدا شُد
وقتی زبانم لال قلبت را شِکستند
آنوقت میفهمی که دُنبالِ چه هستند
آنوقت میفهمی که میگیرد صدایت
آنوقت میبنی که دنیا نیست جایت